معنی پایتخت لیبی
حل جدول
لغت نامه دهخدا
لیبی. (اِخ) (کشور...) لوبیه. لیبیا. لیبویا. لیبویه. کلنی سابق ایتالیا به آفریقای شمالی، شامل تری پولتین و سیرنائیک. دارای 1484000هزار گز مربع مساحت و 801هزار تن سکنه. مرکز آن طرابلس (تریپولی) است و آن پس از جنگ دوم جهانی مستقل گردید. || نام صحرائی وسیع به شمال آفریقا.
پایتخت
پایتخت. [ت َ] (اِ مرکب) پاتخت. شهری که پادشاه در آن سکونت دارد و بعربی دارالسلطنه گویند. (غیاث اللغات). قُطب. حاکم نشین. کرسی. کرسی مملکتی.دارالملک. پادشائی. حضرت. واسطه. قاعده (تبریز قاعده آذربیجان است). قاعده ٔ ملک. عاصمه. قصبه. مستقر. مقر. مستقر ملک. نشست. نشست گاه. تختگاه. ام البلاد. سریر. سریرگاه. دارالاماره. دارالمملکه. دار مملکت: ثم عبدالعزیزبن موسی بن نصیر و سریره اشبیله. ثم ایوب بن حبیب اللحمی و سریره قرطبه. (نفخ الطیب ج 1 ص 140).
فارسی به ایتالیایی
Libia
واژه پیشنهادی
فرهنگ معین
(تَ) (اِمر.) شهری که محل مقر حکومت باشد.
فرهنگ عمید
شهری که مرکز سیاسی یک کشور، محل اقامت پادشاه یا رئیسجمهوری و هیئت دولت باشد،
مترادف و متضاد زبان فارسی
پاتخت، تختگاه، دارالاماره، دارالسلطنه، دارالملک، شاهنشین، عاصمه
فارسی به عربی
راسمال
فرهنگ فارسی هوشیار
شهری که محل اقامت شاه یا رئیس جمهور ی هیئت دولت باشد
فارسی به آلمانی
Hauptstadt (f), Kapital (n)
معادل ابجد
1465